نمایشگاه اجناس عتیقه و قدیمی

نمایشگاه اجناس عتیقه و قدیمی

اولین موزه مجازی اجناس عتیقه آنتیک و قدیمی
نمایشگاه اجناس عتیقه و قدیمی

نمایشگاه اجناس عتیقه و قدیمی

اولین موزه مجازی اجناس عتیقه آنتیک و قدیمی

یادش بخیر ( من و دوچرخه م )

من و دوچرخه م

8 ماه رفت و آمدهای مستمر از خونه به مدرسه و از مدرسه به خونه ، تو باد و بارون و برف و سرما و گرما که سپری میشد می رسدیم به خرداد. ماهی که هم دلهره داشت و هم شادی. دلهره بخاطر امتحاناتش و شادی بخاطر نوید یکدوره طولانی تعطیلات و بازی در کوچه و خیابونها که بهش میگفتیم سه ماه تعطیلی.

بعد از طی تحصیلات ابتدایی ، سه سال دوره راهنمایی و چهار سال دبیرستان یه حال و حس دیگه ای داشت. تو دوران ابتدایی هنوز به اندازه کافی دارای رشد و بلوغ فکری نشده بودیم که بدونیم رفیق یعنی چی ، کوچه و خیابون گردی چه مزه ای میده ، و لذت بازی با یه توپ پلاستیکی تو یه بعدازظهر داغ تابستون چیزی نیست که تو دوران سنی تحصیلات ابتدایی قابل فهم باشه.

 

 

وقتی پا به کلاس اول راهنمایی میذاشتیم استقلالمون بیشتر میشد. دیگه وقتی از ساعت 3 بعدازظهر تا هشت شب با بچه محلامون از این محل به او محل و از این کوچه به اون کوچه میرفتیم مادرمون کمتر نگرانمون میشد. خرداد نوید روزهای خوبی رو بهمون میداد.

اما از همه مهمتر خرداد یعنی آماده باش به چرخهای دوچرخه ، آخ که روز آخرین امتحان چه روز با شکوهی بود. حیاط مدرسه و اطرافش پر میشد از پاره شدن کتاب آخرین امتحان و دویدن به سمت خونه برای یه دوچرخه سواری بی استرس از فردای بدون مدرسه .

بعداز ظهرها که کوچه خلوت بود وقت وَر رفتن به دوچرخه هامون بود. یه توپ نوار قرمز و یه توپ نوار آبی ، نوع شیشه ای نوارها گرونتر بود. با چه عشقی دوچرخمونو نوار پیچی میکردیم. راستی بچه های امروزی میدونن نوار پیچی دوچرخه یعنی چی؟ میدونن کِرمَک چیه؟ چرا به دسته فرمون دوچرخه های امروزی یه خوشه از نوارهای راه راه آویزون نیست؟ تا حالا خودشون دوچرخشونو پنچری گرفتن؟ میدونن وصله چیه؟

تمام عشقمون این بود تا یه پولی دستمون می رسید بریم از مغازه دوچرخه فروشی یه آیینه بخریم و ببندیم به فرمون دوچرخمون و به بقیه بچه ها پز بدیم. خرداد یعنی آغاز بازی انداختنی. کیا یادشونه بازی انداختنی چیه؟ دونفری با دو تا دوچرخه هی میپیچیدم جلوی همدیگه تا بلاخره یه جا کنج دیواری یا کنار جوبی حریف رو گیر مینداختیم تا پاش از رو رکاب دوچرخه برداشته بشه و برای اینکه نخوره زمین بزاره روی زمین و این یعنی باختن.

همه کارای دوچرخمونو خودمون انجام میدادیم الا یه چیز ، اونم لنگری گرفتن بود. لنگری کارِ اوس کاظم دوچرخه ساز بود که تو خیابون اصلی محلمون یه مغازه داشت که بعدازظهرها هم پسرش میرفت کمکش. هر وقت از جلوی مغازش رد میشدم طوقه یه دوچرخه روی دو شاخ وسط مغازه اش بود و مشغول لنگری گرفتن بود.

غروب که میشد بیصبرانه منظر بودیم هوا تاریکتر بشه ، تاریکی هوا وقت به رخ کشیدن دینام دوچرخه هامون بود. وقتی دینام می چسبید به لاستیک دوچرخه هرچی تندتر می رفتیم نور چراغ جلوی فرمون بیشتر میشد. یه حسی بهمون میداد که انگار ماشین داریم. دوچرخه سواری تو خون بچه های قدیم بود. وقتی کوچیک بودیم فقط بچه پولدارها دوچرخه داشتن . بقیه باید صبر میکردن تا یه کم بزرگتر بشن تا شاید باباشون براشون دوچرخه بخره .

انوقتها اغلب بچه ها باباهاشون یه دوچرخه 28 داشتن که باهاش میرفتن سرِکار. یه موقع هایی وقتی بابا ها خواب بودن دوچرخشونو یواشکی بر میداشتیم ، اوایل که کوچیکتر بودیم یه پامونو میزاشتیم رو رکابش و با پای دیگمون به زمین هل میدادیم و چند قدمی دوچرخه رو به جلو میبردیم ، یه چیزی مثل اسکوتر سواری بچه های امروزی. یه کم که بزرگتر میشدیم با دوچرخه 28 بابام زیرتنه سواری میکردم.

امروز هیچ بچه ای رو نمی بینید  که با یه دوچرخه که دو برابر هیکلشه زیر تنه سواری کنه. (زیر تنه سواری یه روش دوچرخه سواری برای بچه ها با دوچرخه های بزرگ بود ، اگر میخواستیم سوار دوچرخه بشیم پاهامون به رکاب نمی رسید بنابراین یه پامون رو از وسط دوچرخه - زیر میله تنه - رد میکردیم و فرمونو میگرفتیم و دوچرخه سواری میکردیم). یکی از آرزوهای دوران کودکیم داشتن یه دوچرخه دسته بلند بود ، بارها و بارها خوابشو میدیدم.

ظهر تابستون که همه خواب بودن من تویه حیاط مشغول قلاب کردن نوار به پره های دوچرخه م بودم. ( نوار دوچرخه رو  با قیچی به تکه های دو سانتی تقسیم میکردیم ، یه سرش رو یه سوراخ میکردیم و با برشهایی که در سر دیگرش ایحاد میکردیم نوارها رو دور پره دوچرخه می تابوندیم و یه جورایی گره میزدیم دور پره ) موقع حرکت دوچرخه عاشق صدای چق چق این پره ها بودم. چقدر پیش میومد که زنجیر دوچرخمون در میرفت و خودمون جاش می نداختیم ، نمیدونم چرا سیم تمزهای اونموقع اینقدر پفکی بود هر یکی دو ماه سیم ترمز پاره میکردیمو باید میرفتیم یه سیم ترمز می خریدیم.

یه سال عیدیهامو که جمع کردم رفتم برای دوچرخه م کیلومتر خریدم ، حالا دوچرخه من شده بود سالار دوچرخه ها محل. وقتی تو کوچه خیابونها با بچه ها میرفتیم همشون دوست داشتن کنار من باشن و هی سوال میکردند الان سرعتمون چند کیلومتره ؟ یعنی خوشبختی بالاتر از این هم میشد ؟ وقتی عقربه این کیلومتر شمار حرکت میکردم حس میکردم خلبان یه هواپیما هستم. یه چشمم به جلو بود و یه چشمم به عقربه کیلومتر.

بعدها براش یه جک خریدم ، دوچرخه های زمان ما واقعا 2 چرخه بودند یعنی فقط دو تا چرخ داشتن و بس ، اما دوچرخه های امروزی همه چیز دارن از کمک فنر گرفته تا ......  نامردا فقط دیسک و صفحه کلاچ براش نذاشتن. وقتی میرسیدیم یه جایی و نگه میداشتیم ، جک و میزدیم و روی جدول کنار خیابون می نشستیمو با چه لذتی به دوچرخمون نگاه میکردیم. یکی از آرزهام تک چرخ زدن با دوچرخه بود که آخرش یاد نگرفتم که نگرفتم. واقعا مونده بودم چجوری بعضیها تک چرخ میزدن و از سر کوچه تا ته کوچه با یه چرخ میرفتن.

گاهی دوستامونو که دوچرخه نداشتن جلو روی تنه دوچرخه سوار میکردیم. اون فرمونو میگرفت و منم دستامو میزاشتم رو شونه هاش و هی پا میزدم. اینروزا دیدن چنین صحنه هایی دیگه از محالاته. اینروزا خیلی دلم برای اونوقتها تنگ میشه. هر روز بعدازظهر ها چه جاهایی که با بچه ها با دوچرخمون میرفتیم . احساس و لذتی که من با دوچرخه م داشتم امروز هیچ بچه پولداری با هیچ تکنولوژی و اسباب بازی ای نمی تونه بدست بیاره.

بله دوستان ، خیلی دوست دارم نسلهای امروزی بدونند خرداد برای ما یادآور آزادی خرمشهر و رحلت امام و 15 خردادِ همیشه عزا ، نبود . اینها جای خود اما خرداد برای ما یعنی شروع فصل خوب دوچرخه سواری ، خرداد برای ما یعنی سنگ زدن به شاخه های درختهای توت خیابونها و برداشتن یه توت سفید که با یه فوت کردن تمیز میشد و می خوردیم. خرداد یعنی یه آبتنی دبش تو رودخونه ته محلمون که حالا بلوار شده . از من نشنیده بگیرید خرداد یعنی لذت طعم  گیلاس دزدی از باغهای بی صاحب فاتحِ کرج که میگفتن یه مشت خوردنش حلاله. خرداد یعنی دویدن از تویه کوچه به حیاط برای دَر رفتن خستگیمون و خوردن آب از سرِ شیلنگ ِ شیرِ لب حوض  و خرداد یعنی نوید خوابیدن روی پشت بام خانه در شبهای زیبای تابستان و نشون دادن دب اکبر و دب اصغر و خوشه پروین به همدیگه . ما تو چنین دورانی بزرگ شدیم ، نه تبلتی بود و نه گوشی موبایلی و نه ماهواره ای و نه عصر یخبندانی و پاندای کونگفوکار ......  اما خیلی خوش بودیم .... خیلی.

ارادتمند

بروبیکر

دوچرخه قدیمی

دینام و کیلومتر شمار دوچرخه های قدیمی


دوچرخه قدیما


یادش بخیر ( من و دوچرخه م )

یادش بخیر ( من و دوچرخه م )

یادش بخیر ( من و دوچرخه م )

یادش بخیر ( من و دوچرخه م )

نظرات 3 + ارسال نظر
رضا پنج‌شنبه 14 مرداد 1400 ساعت 02:34

دمتگرم،،،بُردیمون به بیست،سی سال قبل،،،واقعاً اَلکی خوش بودیم،اون روزا صَفا و صمیمیت بود،مردم خوش بودن،با کوچکترین بهونه دور هم جمع میشدن،نه حالا فقط یه عیدنوروزی همدیگه رو میبینیم یا برای مجالس عزای یکدیگر،،،خدا لعنت کنه باعث وبانی،اونایی که خوشی و صفا رو از دل این مردم و آب و خاک بیرون کردن و لبخند رو از لبای مردم بُردن و بجاش کینه و نفرت و بدبختی و ماتم آوردن،،خدا...میهن

کامران دوشنبه 27 اردیبهشت 1400 ساعت 22:02

سلام اگر میتوانید عکس دوچرخه 55 و 66 را هم بزارید که همیشه دلم میخواست یکی از اینها را داشته باشم

محمد دوشنبه 17 آذر 1399 ساعت 16:17 http://easy-cooking.blogsky.com

قسمت زیبا نوشتتون پاراگراف آخر بود ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد